000
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 12:31 توسط غزل
|
گاهی سکوت دوست معجزه می کند
و تو می آموزی که بودن همیشه در فریاد نیست
اینکه چقدر از آنروز ها گذشته ،
یا اینکه چقدر هر دویمان عوض شده ایم،
یا اینکه هرکداممان کجای ِ دنیا افتاده ایم…
اصلا مهم نیست.. !
باز باران که ببارد ،
هر وقت که میخواهد باشد ،
دلم هوایت را میکند …
.
گاهی باید بایه لبخند از کنار همه چیز رد شویم...
بگذار بگویند نفهمید!
از کودکیمان تلاش می کنند به ما بفهمانند
” هیچ شیرینی ای ماندگار نیست
اینــــ بـــــار ڪــــہ آمــــدے
دستــانتــ را روے قلبمـــ بـــگـذار
تـــــا بفهمــے اینــــ دلــــ …
بــــا دیــــد نــــ تــــــــو
نــمــے تــپـــد
مــے لـــــــرزد